• آگاهی بخشی و نقادی: بنیادی ترین کارکردهای علوم انسانی

    نویسندگان :
    جزئیات بیشتر مقاله
    • تاریخ ارائه: 1385/01/01
    • تاریخ انتشار در تی پی بین: 1385/01/01
    • تعداد بازدید: 808
    • تعداد پرسش و پاسخ ها: 0
    • شماره تماس دبیرخانه رویداد: -
    در سده اخیر «فایده مندی علم»به صور گوناگون مطرح شده است. اگر در گذشته های دور برای علم، فی نفسه یا به تعبیری «علم برای علم»ارزش و اهمیت قائل بودند، در دوران معاصر، این شعار تغییر کرده است؛ به طوری که فایده مندی و کاربرد است که شأن و جایگاه علوم مختلف در جامعه را تعیین می کند. اگر امروزه گفته می شود «دانش، توانایی است»، این گزاره خود حکایت از موضوعیت فایده مندی علوم دارد؛ به دیگر سخن، دانش باید به توانایی منجر شود در غیر این صورت شاید اطلاق «دانش»بر آن، اشتباه باشد. توانایی نیز مفهومی است که در بطن خود دلالت بر کارکرد و سودمندی دارد. به نظر می آید که رابطه علم و کاربرد آن در حیطه علوم تجربی بسیار شفاف و آشکار باشد. در این حیطه حتی دانشهایی که کاملاً جنبه نظری محض دارند، فایده مندی خود را درفناوری و سایر حیطه های کاربردی نظیر علوم پزشکی و فنی- مهندسی نشان می دهند. این در حالی است که پرسش درباره کارکردهای علوم انسانی در جامعه، همچنان به عنوان سوالی بنیادی به قوت خود باقی است؛ از این رو مقاله حاضر به تبیین کارکردهای علوم انسانی در جامعه پرداخته است. مرور دیدگاههای مختلف درباره این موضوع، نشان دهنده آن است که می توان کارکردهایی مثل موارد ذیل را برای علوم انسانی در نظر گرفت:1) ساخت مبانی نظری علوم و فنون گوناگون، 2) فهم عمیق علوم طبیعی در گرو علوم انسانی 3) جهت دهی به علوم مختلف، 4) هدفمند کردن فرد و جامعه، 5)سالم سازی فرد و جامعه، 6) برنامه ریزی های اجتماعی و سیاست گزاری اجتماعی، 7) حفظ انسجام و یکپارچگی جامعه و 8) رشد و تکامل فرد و جامعه. تجزیه و تحلیل این کارکردها، حکایت از نادیده انگاری دو کارکرد مهم دارد. این کارکردها عبارتند از نقش آگاهی بخشی و نقادی علوم انسانی. نتیجه مقاله حاضر آن است که هشت کارکرد نامبرده بدون در نظر گرفتن این دو کارکرد (آگاهی بخشی و نقادی) یا ناقص هستند یا بی نتیجه؛ به دیگر سخن، نقش اصلی علوم انسانی را نه در کارکردهای ملموس و عینی، بلکه باید در رسالت آگاهی بخشی و نقادی آن جستجو کرد؛ نقشی که به تنهایی کافی است تا ضرورت توجه و سرمایه گذاری در آن را توجیه نماید. توجه به این نقش، نکته بسیار مهمی را آشکار می سازد. نکته ای که هم در برنامه ریزی درسی علوم انسانی چه در سطح آموزش عمومی و چه در سطح آموزش عالی و هم در شیوه های آموزش آن باید مورد اهتمام قرار گیرد. این نکته مهم و اساسی عبارت است از در هم تنیدگی شاخه های مختلف علوم انسانی؛ به دیگر سخن علوم انسانی زمانی قادر به اجرای موفقیت آمیز کارکردهای خود به ویژه آگاهی بخشی و نقادی است که در درجه نخست، این علوم به خوبی فهم و درک شوند. فهم و درک این علوم نیز منوط و مشروط به آموزش مناسب آن است؛ بدین ترتیب نگارنده بر این باور است که فهم و درک شاخه های مختلف علوم انسانی، زمانی صورت می گیرد که علوم انسانی به صورت یک کل یکپارچه و در هم تنیده دیده شود. به نظر می آید بی توجهی به نکته فوق از جمله نارساییهای آموزش علوم انسانی در سطح جهان باشد. غفلتی که از تخصص گرایی بسیار شدید، کلیشه ای و بعضاً تقلیدی (از علوم تجربی) در سده اخیر ناشی شده است.

سوال خود را در مورد این مقاله مطرح نمایید :

با انتخاب دکمه ثبت پرسش، موافقت خود را با قوانین انتشار محتوا در وبسایت تی پی بین اعلام می کنم