• علوم موفق، علوم ناموفق: چالش های موجود در اثر عدم توازن در رشد علوم انسانی و علوم پایه

    نویسندگان :
    جزئیات بیشتر مقاله
    • تاریخ ارائه: 1390/01/01
    • تاریخ انتشار در تی پی بین: 1390/01/01
    • تعداد بازدید: 2999
    • تعداد پرسش و پاسخ ها: 0
    • شماره تماس دبیرخانه رویداد: -
    هر سازمانی برای تحقق موجودیت، بقا و تاثیر گذاری به علم نیاز دارد و اولین ابزار تخصصی شدن عملکرد یک سازمان توجه به دانش روز است. در یک تقسیم بندی می توان دانش مورد نیاز برای اداره ی سازمان ها را در دو بخش علوم انسانی و پایه مورد توجه قرار داد. علوم انسانی؛ در جامعه و سازمان وظیفه تعیین یا ایجاد فرهنگ، روابط اجتماعی، ارتباطات میان فردی را به عهده داشته، نحوه ارتباطات سازمانی، بازار یابی، برنامه ریزی، رهبری، رفتار اعضا با یکدیگر، تعیین خط مشی و استراتژی، رفتار با زیردستان و بالادستان را تعیین می کند. علوم پایه و فنی؛ در مقابل وظایف فنی و عملکردی سازمان را بر عهده دارند. کارکردهای تکنولوژیکی، تولید، توسعه فن آوری، ساخت محصول، مالی و . ... را مبانی علوم پایه تعیین می کند. که به تبع همین تقسیم، کارمندان و کارفرمایان سازمان ها نیز به دو دسته افراز می شوند : دسته اول آن هایی که دارای تحصیلات و تخصص علوم انسانی بوده و وظایفی از قبیل رهبری، مدیریت و گاهی سرپرستی را به عهده دارند و گروهی دیگر که دارای بوده و وظایف فنّی و عملیاتی سازمان را « پایه و فنی » تحصیلات علوم غیر انسانی انجام می دهند. علی رغم اهمیت بیشتر علوم انسانی در اداره سازمان ها رشد این شاخه از علم در طول زمان به دلایل مختلفی کندتر از دیگر شاخه ها بوده است . کمی پس از جنگ جهانی دوم التون مایو به این مسئله پی برد و آن را چنین منعکس کرد: « نتایج ناشی از عدم تعادل میان توسعه مهارت های فنی و اجتماعی برای جامعه فاجعه آمیز بوده است » مایو که در جستجوی دلایل این عدم تعادل بود پیشنهاد کرد که بخش مهم مسئله را ممکن است به تفاوت میان آنچه وی « علوم موفق » ( شیمی ، ریاضی ، فیزیک و ...) و آنچه « علوم ناموفق » ( روان شناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و...) می نامید مربوط است. وی گروه اول را به این دلیل موفق دانست که در تحصیل این علوم ، تئوری و عمل هر دو میسر است. دانش محض و صرف ارزش محدودی دارد مگر اینکه بتوان آن را در وضعیت های موجود به کار بست در علوم موفق امکان ایجاد شرایط آزمایشگاهی و عملی به راحتی امکان پذیر بود اما در گروه دوم این امکان به راحتی وجود ندارد. به عقیده مایو کوشش های اولیه در علوم انسانی دانش و معرفت فراهم می ساخت بی آنکه در رفتار تغییراتی به وجود آورد اما این علوم برای رسیدن به هدف راهی بس طولانی را باید طی کند. با وجود اینکه علوم انسانی وظیفه مدیریت و اداره جامعه و استفاده صحیح از علوم دیگر را دارند در عمل از اهمیت و رشد کمتری برخوردار بوده و در نتیجه رشد و پیشرفت علوم دیگر را نیز بی اثر می سازند. از آنجا که پایه ایجاد علوم موفق و ناموفق (به زعم مایو) در آموزش و پرورش بوده و گسترش و تکمیل آن در آموزش عالی اتفاق می افتد در این مقاله سهم آموزش و پرورش و سپس آموزش عالی را در ایجاد این عدم توازن بررسی نموده عواقب ناشی از آن را در جامعه و کشور متذکر می گردیم و در پایان راه های کاهش آن را مورد توجه قرار می دهیم.

سوال خود را در مورد این مقاله مطرح نمایید :

با انتخاب دکمه ثبت پرسش، موافقت خود را با قوانین انتشار محتوا در وبسایت تی پی بین اعلام می کنم
مقالات جدیدترین رویدادها
مقالات جدیدترین ژورنال ها